مبانی هنرهای تجسمی (بخش اول)
مبانی هنرهای تجسمی (بخش اول)
هنرهای تجسمی که به آن گاهی هنرهای بصری یا دیداری نیز گفته می شود، آن گروه از هنرهای مبتنی بر طرح است که مشخصاً حس بینایی را مخاطب قرار می دهند. هنرهایی چون نقاشی، خوشنویسی، مجسمه سازی، طراحی، عکاسی، گرافیک، طراحی صنعتی، معماری و طراحی داخلی و همچنین هنرهای مشتق از آن ها از این دسته اند. هنرهای تجسمی با هنرهای نمایشی، شنیداری و کلامی و دیگر انواع هنر متفاوت است، هر چند این تقسیم بندی چندان محکم نیست. در حال حاضر و در کاربرد کنونی، هنرهای تجسمی شامل هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی است.
– مبانی هنرهای تجسمی:
مبانی هنرهای تجسمی را می توان به قواعد درک زبان و ابداع در هنرهای تجسمی و بصری تعبیر کرد. ساختن و فهمیدن آثار هنرهای تجسمی موضوع اصلی مبانی هنرهای تجسمی است.
درک درست یک اثر تجسمی تا حدود زیادی بستگی به شناختن و درک کردن ابزار و عناصر هنر تجسمی دارد، با این تفاوت که برای آموختن زبان نوشتاری قواعد شناخته شده و دقیقی وجود دارد، اما زبان عناصر هنر تجسمی بسیار پیچیده تر و دشوارتر است. در این میان چشم به عنوان عامل دیدن و نگاه کردن نقش اصلی را در فراگرفتن زبان هنر تجسمی دارد، زیرا دیدن امکان تجربه مستقیم و بدون واسطه واقعیت و اشیا پیرامون را برای ما فراهم می کند.
با این توضیحات میتوان پی برد که آشنا شدن با مبانی هنرهای تجسمی تا چه اندازه میتواند در درک کردن درست جهان بصری مؤثر باشد. به ویژه این که در دوره معاصر، فراوانی رسانه های ارتباط بصری از قبیل کتابهای تصویری، تبلیغات، عکس، تلویزیون، سینما و رایانه زندگی روزمره ما را مشحون از تصاویر کرده است و به این دلیل اهمیت آموختن مبانی هنرهای تجسمی کاملاً بدیهی به نظر میرسد، علیالخصوص برای کسانی که میخواهند تحصیل و کار خود را با فعالیت در زمینه هنر تجسمی ادامه دهند.
– عناصر و کیفیت نیروهای بصری
عناصر و نیروهای بصری در هنرهای تجسمی به دوبخش کلی تقسیم می شوند:
– عناصر بصری:
بخشی که با آنها به طور فیزیکی و ملموس سر و کار داریم و همان عناصر سطح بصری محسوب میشوند: مثل خط اندازه و تیرگی و بافت شکل رنگ روشنی.
– کیفیت های خاص بصری:
از ترکیب و یا ارتباط عناصر بصری رابطه ای بوجود می آید که کیفیتهای بصری را بوجود می آورد، از جمله تعادل، توازن، ریتم، حرکت و مانند آن در یک اثر تصویرحاصل می شود.
– کادر
کادر در هنرهای بصری کادر یا قاب تصویر محدوده فضا و یا سطحی است که اثر تجسمی و تصویری در آن ساخته می شود. به طور کلی منظور از کادر در هنرهایی که با سطح سرو کار دارند محدودهای است که هنرمند برای ارائه و اجرای اثر خود بر می گزیند. کادر می تواند اندازه ها و شکل های گوناگونی داشته باشد.
هنرمندان معمولا ترکیب عناصر و نیروهای بصری کار خود را بر اساس کادر و فضای بصری که در اختیلار دارند سازماندهی میکنند.
هنرمند با انتخاب بخشی از فضا و جدا ساختن آن از سایر بخش ها و فضای پیرامون توسط کادری مشخص دو عامل انجام میدهد: ارتباط کادر را با محدوده داخلی اثر برقرار میکند و بصری را که از درون به بیرون گرایش دارد محصور می سازد و انرژیی های بصری بیرون از کادر را که می خواهند به درون آن نفوذ کنند به کنترل در میآورد.
انرژیی های بصری که از درون کادر سرچشمه می گیرند و نیروهای مشابهی که از بیرون به آن وارد میشوند ساختار اصلی اثر و سازمان دهی عناصر بصری را در کادر تحت تاثیر قرار میدهند. با توجه به شکل کادر که هنرمند عناصر بصری را در اثر خود سازماندهی می کند و روابط آنها را با یکدیگر در ترکیبی مناسب برای نمایش موضوعی خاص شکل میدهد.
فضای درونی کادر وقتی معنا پیدا می کند که یک عنصر بصری در درون کادر انرژیی بصری آن را فعال کند . این عنصر می تواند یک نقطه ساده یا عنصر بصری دیگر باشد و بسته به اینکه به چه شکلی و در کجای کادر قرار دارد تاثیرات مختلفی بوجود خواهد آورد.
-نقطه
در هنر تجسمی وقتی از نقطه نام برده می شود، منظور چیزی است که دارای تیرگی یا روشنی، اندازه و گاهی جرم است و در عین حال ملموس و قابل دیدن است. از این نظر در ظاهر تشابهی میان این مفهوم از نقطه با آن چه که در ریاضیات به نقطه گفته میشود، وجود ندارد.
در ریاضیات موضوعی ذهنی است که در فضا یا بر صفحه تصور می شود، بدون اینکه قابل دیدن و لمس شدن باشد.
نقطه در زبان هنر تجسمی چیزی است کاملا ملموس و بصری که بخشی از اثر تجسمی را تشکیل می دهد و دارای شکل و اندازه نسبی است. به عنوان مثال وقتی از فاصله ی دور به یک تک درخت در دشت نگاه میکنیم. به صورت یک نقطه تجسمی دیده می شود. اما وقتی به آن نزدیک می شویم یک حجم بزرگ میبینیم که از نقاط متعدد (برگها) و خطوط(شاخهها )شکل گرفته است. بنابراین محدودهی فضا یا سطح که همان کادر است نقش تعیین کننده ای در تشخیص دادن نقطه ی تجسمی و معنا پیدا کردن آن دارد. در صورتی که اندازه لکه یا عنصر بصری نسبت به کادر به قدری کوچک باشد که به طور معمول نتوانیم جزئیات آن ها را به صورت سطح یا حجم تشخیص بدهیم، می توانیم به آن نقطه تجسمی یا بصری بگوییم.
به کمک تراکم و تیرگی نقطه ها می توان سایه و روشن ایجاد کرد ترسیم نقاط با رنگ های خالص در کنار یکدیگر میتوان ترکیبی که در چشم بیننده حاصل می شود را بوجود آورد.
نقطه حرکت و بعد ندارد و نشان دهنده سکون، سکوت و تمرکز است. در هنرهای تجسمی، نقطه محصول اثر وسیله اثر گذار (مداد، قلم و مانند آن) بر صفحه کار است. در طبیعت، دانهها ی شن، قطرات باران، ستارگان، برگ درختان، همه اشکال متنوع نقطهاند. در پایان جمله برای نشان دادن سکونش نقطه میگذاریم. توهم نقطه به صورت منفی نیز ایجاد می شود، یعنی نقطه از تقاطع دو یا چند خط، یا از فاصله بین سرهای دو یا چند خط به وجود می آید. هویت نقطه با تمرکز روی آن بیشتر آشکار می شود. نقطه زمانی که به یکی از کنارههای تصویر متمایل میشود حالت خروج در آن افزایش می یابد و هر چه به مرکز تصویر نزدیک تر شود، بیشتر تمایل به سکون دارد.
خط:
اگر نقطه ها مسلسل وار پشت هم قرار گیرند، حسی از امتداد و کشیدگی ایجاد میکنند. در واقع، برای ایجادخط لزومی ندارد نقطه ها روی هم قرار بگیرند و همد یگر را بپوشانند. حتی دو نقطه که فاصله اندکی ازهم دارند، تداعی گر خط هستند ویژگی اساسی خط، اتصال و پیوستگی، وحدت بخشی به فضا های درونی ترکیب بندی است. در هنر تجسمی خط عبارت است از شکل ممتد بصری که میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد.
هر خط، نه تنها تصویر موضوع یا اشیا بلکه تحرک آن را هم ثبت می کند. خطوط منحنی و شکسته تحرک شدیدی در فضا میسازند.
خط ، جوهره طراحی
با ترسیم اولین خط بر صفحه، اولین ارتباط تجسمی میان خط وصفحه پدید می آید و نوعی فضای تجسمی شکل می گیرد خطوط دیگر به تقسیم فضا می پردازند و شبکه ایی از روابط تازه تجسمی را ایجاد میکنند. هر جا با تجسم سر کار باشد، خط حضوری قاطع و بارز دارد. خطوط ، فقط عناصر ترسیم کننده اشیا ملموس نیستند، بلکه احساسات درونی ما را نیز نشان میدهند خطوط در طراحی می توانند بیانگر حالات مختلفی چون آرامش، هیجان وخشم باشند و در مسیر حرکت خود دچار تغییرات متعددی، چون کندی، تندی، تیرگی، سبکی، باریکی یا پهنی شوند و بارها از حالتی به حالت دیگر تغییر شکل دهندبه طورکلی، خطوط به پنج گروه تقسیم میشوند. خط عمودی، خط افقی, خط منحنی و خط اریب.
– (خط افقی)
این خط میتواند احساس سکون، ثبات و تعادل ایجاد میکند. در طبیعت به شکل های مختلفی یافت میشود.
– (خط عمودی)
خطی است که از لحاظ بصری صلابت و استحکام را القا میکند و می تواند نماد مقاومت و ایستادگی باشد.
به کمک این دو خط( افقی و عمودی) و اتصالاتشان ، ایجاد ساختار و ساختمانی مستحکم و محاسبه شده، ممکن میشود. تاکید بر رابطه ُی خطوط افقی و عمودی و ایجاد ساختاری مستحکم در یک اثر هنری، نه فقط در اثار هنرمندان پیشین، بلکه در اثار سزان کوبیست هایی چون لژه، موندریان مشهودتر از بقیه است.
– (خط مورب )
حد فاصل خطوط افقی و عمودی است و تمایل و تشابهش به یکی از خطوط افقی یا عمودی، بر بار معنایی آن اثر می گذارد. خط مورب درکل، خطی پر تحرک و جهت دار است، حالتی نا آرام و بی ثبات میسازد. احساسی حاکی از خشونت و بی نظمی ایجاد می کند. خط مورب در کل، خشن، بیلطافت است .
– (خط منحنی)
نقطه متحرکی است که دور نقطه ثابتی می گردد، چیزی شبیه قوس یک دایره. از لحاظ روانی نشان دهنده نرمش و لطافت است و آرامش وشادابی تولید میکند . کامل ترین شکل خط منحنی، دایره یا منحنی مسدود است.
تهیه تنظیم: هاشمی